عروس رفته درس بخونه!
خانواده این چند روز تعطیلیو هواخوری رفتن ولایت پدربزرگ جان، منه مفلوک هم که تو خوابگاه کتابارو یکی پس از دیگری میزنم تو سرو کله خودم! از قضا یکی از اقوام دور ساکن در آن ولایت متوجه حضور خانواده میشن و با اینکه میدونستن من اصن نیستم (گویا اصن مهم نبوده!) کاملا رسمی و اتوکشیده با شازده پسر و کل خانواده میرن باغ پدربزرگ جان تا مراسم خواستگاری را به جا بیارن...
شازده دوماد ما که من اصن تاحالا ندیدمش داره ارشد طب سنتی میخونه! (خوشمان آمد چون خودمم کلی درگیر این چیزای گیاهیم!) ولی نمیدونم این چیکاره میشه؟ دکتر میشه آیا یا اینکه باید عطاری بزنه؟! 1 سال هم فقط ازم بزرگتره.. بحث تا اینجا کشیده شده که پسره برگشته به بابام (با لهجه غلیظ و البته شیرین... مجبورم بگم... یزدی! "ق" هاش از ته حلقه! ) گفته "قول میدم دخترتونو خوشبخت کنم". (تو این همه خواستگاری هیچ کس همچین قولی به من نداده بود!) البته مساله اینجاست که پسره هم منو ندیده!! گفته "هرجا ستاره خانوم بخواد بره میریم، یتا خونه همین جا دارم ولی اگه بخوایم بریم تهرون دیگه به کارمون نمیاد میریم اونجا اجاره میکنیم" پدرجان هم گفته هرچی دخترم بگه و من که ندیده عاشقش شدم پیشنهاد دادم میخواین اصن اینترنتی عقد کنیم! به بچه ها گفتم عجب دنیاییه! دیشب شوهر نداشتم الان دیگه شوهر دارم! لازم به ذکر فامیلای بابام که یزدی هستن به شدت زناشونو دوست میدارن و در کل رابطه بسیار عمیقی با همسرو خانوادشون دارن! برعکس فامیل های مادرجان که کلی هم افتخارشون اینه که اصالتا شمرونی هستن! کلا هر خواستگاری میاد اینجوریه: (یک نمونه)
مامانم: شما اصالتا کجایی هستین؟
مامانش: من که خودم پدرم کرمانی، مادرمم اصالتا مشهدی ولی خوب تهران به دنیا اومدم. حاج آقامونم پدرمادرشون اهوازین ولی اوناهم از جوونیاشون اومدن تهران.. شما چطور؟
مامانم: من خودم شمرونی هستم... (بادی به غب غب میندازه و فامیلیشو میگه).. فلانی های شمرون! ولی حاج آقامون اصالتا یزدی هستن البته ایشونم تهران به دنیا اومدن...
و من دلم میخواد اونجا خودمو بزنم به در و دیوار که چرا همه اصرار بر این دارن که بگن تهران به دنیا اومدن؟! الان یعنی هر کی متولد تهران باشه خوووبه؟!!
برای من شاید مهم باشه که طرف تهران بزرگ شده باشه ولی اینکه اصالتا کجایی هستو کجا متولد شده نه خیلی! البته خوب برای خیلی ها هم مهمه و به ضرب المثل های این چنینی توجه میکنن: دختر به شمالیا بدین ولی دختر نگیرین و دختر از ترکا بگیرین ولی ندین! من خودم هنوز خیلی دلیلشو نفهمیدم! برای شما اینکه اصالتا کجاییه چقد مهمه؟!
مامانش نهایتا برگشته گفته: اگه بگین بله که خوشحال میشیم اگرم بگین نه ناراحت نمیشیم!! میبینین توروخدا! یه همچین خواستگارای سمجی دارم من!! ولی سادگی اینجور آدمارو دوس دارم.. قول خوشبختیمم که داده! فقط با اینکه همسرم با لهجه صحبت کنه مشکل دارم! وگرنه جواب مثبت میدادمو عروس یزدیا میشدم! :)
