از پنجره بالا وقتی تو حیاطو دیدم که داشتن وارد میشدن پس کلشو فقط دیدم گفتم فکر نکنم خوشگل باشه از پس کلش معلومه!
رفتم پشت چشمی این یکی در، از آسانسور که اومد بیرون دیدمش! ای وای اینه؟!
مامانم رفت در و باز کردو و بعد یه مدت اومد چایی ببره فقط گفت "الیاف شدیم" ...
فقط اون لحظه یاد قضیه سوسکه و بچشو قربون صدقه رفتناش افتادم!
- ۲ نظر
- ۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۹:۵۵