- ۵۶ نظر
- ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۱۷
حدود 6 ماه پیش همکارم ازم خواستگاری کرد، با اینکه خودم هم ازش خوشم میومد اما مثل احمقا کلاس گذاشتم و رد کردم، الان خیلی پشیمونم، فکر میکردم پیگیر میشه اما گویا بدجوری خورده تو ذوقش، من خیلی بهش علاقه پیدا کردم و نمیدونم چیکار کنم، خیلی فکر کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم، به سرم زده بود خودم دوباره ازش خواستگاری کنم... چیکار کنم؟!
خیلیا هستن مدتی بعد از دادن جواب رد پشیمون میشن، حالا چه سرکار، چه دانشگاه و یا حتی خواستگاری که به خونه میاد... جدا از بحث اینکه حالا چرا اون موقع جواب رد دادن که پشیمون بشن به نظرتون باید چیکار بکنن؟! آیا پشیمونی سودی دارد؟!
این دوستمون و امثال ایشون را راهنمایی بفرمایید! :)
یه مشکلی که من و خیلی از شماها! داریم اینه که آقا وقتی یه خواستگار میاد نمیتونیم درست حرف بزنیم!
یعنی اونطور که باید از اعتقادات و باورها و علایقمون نمیگیم!
طرف میاد دو ساعت راجب یه مساله ای صحبت میکنه و نظراتشو میگه بعد که میگه شما چطور؟! ما در یک جمله سرو تهشو هم میاریم! من معمولیم! من متوسطم! من اینجوریم! بعد هم یک لبخند و تمام!
تجربه ثابت کرده که آقایون خیلی دوس میدارن که خیلی قاطع و راسخ و با اطلاعات راجب باورهاتون توضیح بدین و نشون بدین که اهل مطالعه این و البته بالعکس!
سلام.
این سایت مرکز مشاوره بیدار هست که یه بار دیگه هم راجبش گفته بودم.
ثبت نامش 1 دیقه طول میکشه. میتونین از بخش مقالات و نامه هاش استفاده کنید. مطالب خوبی هست.
موفق باشید.
خانم یا آقایی گفتن:
این که شما شرح زندگیتونو مخصوصا این امر مهم رو آن لاین دارین پخش میکنید از دو نظر به نظرم ریسک محسوب میشه ...
اول اینکه در روایات داریم (قریب به مضمون) تا وقتی کاری به سامان نرسیده از بیانش خودداری کنید چرا که باعث ناقص شدنش میشود و دیگری تاکید روایات بر پنهانی ماندن ماجرای خواستگاری است ...
از طرف دیگر بعضا در خوانندگان ممکن است افرادی باشند که برخلاف تمایل زیاد برایشان مقدور نباشد خواستگاری و ازدواج رو انجام بدهند و گذشته از حالت حسرت و آه درونی ممکن است حسد نیز به شما پیدا کنند که روی نتیجه ی نهایی ممکن است اثر گزار باشد (هرچند دلیل قطعی ندارم ولی روی مسأله ای به این مهمی ریسک نکنید بهتره)
قبول دارین آیا؟!
آیا ریسک میکنم؟!
در مورد اول به نظرم چون کسی منو اینجا نمیشناسه صدق نمیکنه! فامیل چیزی نمیدونه!
در مورد حسد در فضای مجازی هم نظری ندارم! اگر هس بگین ننویسم... من فقط به اقتضای ربط داشتن به موضوع وبلاگ می نویسم.
* البت یه اتفاقی افتاده! این آقای خواستگار فامیل یکی از خواننده ها دراومده! چه دنیای کوچیکیه!!
5دیقه نگذشته بود، مادرها رفتن سوی دیگری و من و آقای خواستگار تنها موندیم! باز جوراب سفیدش چشممو گرفته بود! این سری کمی ته ریشش بیشتر ته ریش شده بود و کمتر بود و مجددا موها کمی به سمت بالا شیب داشت! کت بلندی که تنش بود باعث شد پیرهنشو درست نبینم ولی فکر کنم سفید بود! پیشونیش عرق میکردو با دستمال خشک می کرد، نمیدونم از خجالت بود یا گرما! قبل اومدن یه mp3 سریع روشن کردمو انداختم زیرمبل! خواست بیاد این طرفم بشینه گفتم نه این طرف بشینین، قشنگ روی MP3! هرچند اینقد با صدای آروم حرف زد که من باید جون بکنم تا یه چی از تو اون صدای ضبط شده بفهمم!