یه نکته + عروس محجبه!
دوستای خوبم یه بار دیگه میگم، کل این خاطرات واسه 4 ساله نه 4 روز که فکر کنین من میگم هر روز واسم خواستگار میاد، نه، همه خاطرات جمع شده، زیاد شده و من هر کدوم که به نظرم نکته جالبی توش باشه واستون بدون هیچ گونه خالی بندی و حتی اغراقی میگم، همون طوری که اتفاق افتاده... و اگه خاطره کم بیارمم از خاطرات جالب خواستگاری دوستام میگم...
مثلا یکی از دوستام تقریبا پارسال بود یه خاطره کوتاه و جالبی تعریف کرد که البته یکمم حرص درار بود...
می گفت یه مادر و دختری یه بار اومدن، کل مکالمشون (بعد اون همه زحمت ذکر شده) همین بود:
سلام خوبینو و اینا و بعد چند دیقه سکوت...
مادر: شما چادر سرتون می کنین؟
دختر: بله
(وسط هر سوال یه مکث طولانیه)
مادر: چادر ساده یا از این مدل دارا؟
دختر: ساده
(مامانه یکم باز فکر کرد)
مادر: زیرش روسری سرتون میکنین یا مقنعه؟
دختر: خوب دانشگاه مقنعه بقیه جاها روسری
(مکث)
مادر: تو بسیج دانشگاه هم هستین؟
دختر: نه
(خیلی دیگه به مغزش فشار آورد)
مادر: اون وقت جوراب نازک میپوشید یا کلفت؟؟؟
دختر: K.... جوراب کلفت :@ (دوستم اینقد شاکی شده بود میگفت میخواست کلا پاشه بره با سرو وضع بیرونش بیاد مامانه ببینه بگه بیا ببین خیالتو راحت کن!! )
و مادر مجددا بعد چند دقیقه سکوت...خداحافظیو رفتن!
باور کنین میگفت کل حرفاش با دوستم همین بوده حالا یه 3،4 جمله ای هم راجب پسرش گفته بوده ولی واقعا بعضیا چی فکر میکنن؟! کل معیارشون همین بوده؟ سرو وضع دختره؟! ایمان معیار خوبیه ولی همه ایمان تو حجاب که خلاصه نمیشه! من گفتم شاید از اول دیده بهم نمیخورن یا خوششون نیومده خواسته چرت و پرت بگه پاشن برن... چمیدونم والا !
- ۹۲/۰۴/۲۹